مدیرعامل شدن در کودکی آرزوی پرطرفداری نبود اما در جوانی احتمالاً رویای بسیاری از افراد را به خود اختصاص میدهد. یک میز عریض و طویل، وسایل پذیرایی، کتوشلوار مرتب و آراسته و اینگونه همهچیز برای مدیرعاملی آماده است! البته بهتر است که از عالم خواب و رویا خارج شویم و قدم به دنیای خاکستری مدیریت و کسبوکار بگذاریم. دنیایی نه آنقدر سفید که در رویاهایمان دیدهایم و نه آنقدر سیاه که موجب شود از ادامه مسیر منصرف شویم. کتابهای بسیاری در سرتاسر دنیا وجود دارند که مخاطبان را برای هدایت مؤثر کسبوکارهای نوپایشان راهنمایی میکنند. مجموعهای از بایدها و نبایدها، الزامات کلیدی، قوانین نانوشته و در کل هر چیزی که برای اداره درست یک شرکت نوزاد به آن نیاز دارید. خیلی هم خوب، اما به محض اینکه به عنوان مدیرعامل مشغول به فعالیت شوید، جنبه جدیدی از این اسم پرزرقوبرق خود را نشان میدهد. سؤال ویژهای از دانشجویان مدیریت دارم. چند درصد از فارغالتحصیلان مدیریت، توان و مهارت اداره یک شرکت نوپا با حدود ۵ نفر کارمند را دارند؟
کتاب «سختی کارهای سخت» با همین هدف نگارش شده است. شما مدیرعامل شدهاید – صرفنظر از اینکه مهارتش را دارید یا خیر- و جهت حرکتتان هم رو به سراشیبی است. حالا چه کار کنم؟ این کتاب دقیقاً به شما میگوید که بعد از خرابکاریهایتان باید چه کاری انجام دهید.
بن هاروویتز نویسنده این کتاب یکی از شناختهشدهترین و مجربترین کارآفرینان سیلیکون ولی است. او روی کارآفرینان سرمایهگذاری میکند تا نسل بعدی شرکتهای پیشتاز فناور را ایجاد کنند اما برای نیل به این هدف از بیان توصیهها و شرح قوانین معمول کمک نمیگیرد. او با ارائه خاطرات و بیان شواهدی از شرکتهای معتبر دنیا به شما نشان میدهد که مدیرعاملی فقط نشستن پشت میزهای پرزرقوبرق و نوشیدن قهوه در جلسات کاری نیست. او در خلال این کتاب از ترسها، دغدغهها و امیدهایی که روزبهروز بیشتر به ناامیدی نزدیک میشوند، صحبت میکند. با خواندن این کتاب متوجه میشوید شاید مهمترین ویژگی یک مدیرعامل، شجاعت و جسارت شنا کردن خلاف جهت آب باشد.
از شکست میترسید؟ کابوسها و بیخوابیهای شبانه آزارتان خواهد داد؟ اخراج بهترین کارمندتان غیرممکن به نظر میرسد؟ پس فکر مدیرعاملی را از سرتان خارج کنید. در قسمتی از کتاب آمده است که: «اگر انتخاب بین گزینه وحشتناک و فاجعهآمیز را نمیپسندید، مدیرعامل نشوید». البته این ترسها در تمام مدیران عامل دنیا وجود دارد اما کدامشان میتوانند چنین وضعیتی را تحمل کنند؟
در ادامه سعی میشود تا به اختصار با فصول کتاب آشنا شده و چارچوب کلی آن را بیان نماییم:
داستان با خاطرات کودکی نویسنده آغاز میشود و هوشمندانه به خصایصی اشاره میگردد که در ادامه کتاب میبینیم چگونه مدیرعامل برای نفس کشیدن در شرکت به آنها نیاز خواهد داشت: دوست و شجاعت!
هدف نویسنده از نگارش کتاب
هدف نویسنده از نگارش این کتاب، حساس کردن و هوشیار کردن صاحبان کسبوکار به نیازها و عادتهایی است که حتی خود مشتریان نیز از آن خبر ندارند اما کاملاً ناخودآگاه نسبت به انها متعهد هستند. شما با دانستن این عادات کلیدی، برگ برنده را در دست خواهید داشت و میتوانید کسبوکاری راه بیندازید که مخاطب را شب و روز با خود درگیر کند.
با ارائه داستانی واقعی و بیان خاطراتی از روزهای مدیرعاملی نویسنده تراژدی شروع میشود، شما را به عنوان مدیرعامل آماده میکند تا شرایط را آن طور که هست بیان کنید، یاد بگیرید چگونه کارکنانتان را تعدیل کنید، با اخراج مدیران اجراییتان چگونه کنار بیایید؟ شاید لازم باشد بهترین دوستتان که از ابتدا به شما برای شروع کسبوکارتان کمک کرده است، از دور خارج شود. وحشتناک است اما چه کار خواهید کرد؟
از اینکه در مخمصه بیفتید و بحران برایتان یک تجریه معمول باشد استقبال میکنید؟ احتمالاً بیشتر افراد اینگونه نیستند ولی دنیای کسبوکار، دنیای همان آدمهای استثنایی است که این سبک زندگی را میپذیرند. واقعیت این است که هیچ رازی برای مدیرعاملی موفق وجود ندارد، اما اگر یک مهارت برجسته وجود داشته باشد، توانایی تمرکز کردن و انجام بهترین حرکت در زمانی است که هیچ حرکت خوبی وجود ندارد. دقیقاً همان زمانهایی که دلتان میخواهد قایم شوید یا بمیرید، بزرگترین فرق بین مدیرعاملها ایجاد میشود.
در ادامه به بررسی چالشهای جدیدی پرداخته میشود که با بزرگتر شدن شرکتتان قد علم میکنند:
بیشتر افراد از سیاسیکاریها، بلندپروازیهای افراطی، عناوین و ارتقاها و طراحی ناکارآمد فرهنگ شرکتشان شکایت دارند. این بدیهی است اما شما در نقش مدیرعامل باید چه کنید؟ به این جمله کتاب دقت کنید: «با اینکه ممکن است کارمندانی که به دنبال بهینه کردن مسیر شغلی خودشان هستند، مشکل بزرگی ایجاد نکند اما حساب کردن روی مدیران ارشدی که همه کارهایشان درست است اما دلایلشان برای این کارها درست نیست، ایده خطرناکی است». میبینید؟ گاهی بهترین کارمندان و مدیرانتان بلای جانتان خواهند شد و این کتاب در فصلی با عنوان «جریان کسبوکار در جریان» به این مقوله میپردازد.
در این کتاب مقصر همه چیز مدیرعامل است اما منجی شرکت همواره مدیرعامل شناخته نمیشود. این شما هستید که به عنوان مدیرعامل سکان کشتی را در دست گرفتهاید، اگر به صخره بخورید شما مقصر اصلی هستید و اگر جان سالم به در ببرید، شانس و اقبال و کمک دیگران در توفیق شما بیاثر نبوده است.
با خواندن این کتاب هر آنچه در مورد مدیرعامل دوران صلح به یاد دارید کمرنگ میشود. کتاب سختی کارهای سخت آمده است که جنگجو تربیت کند و کاری کند که لااقل دیرتر از بقیه، جام زهر را سر بکشید.
درنهایت اینکه با خواندن این کتاب به چرایی طرح روی جلد آن پی خواهید برد. مدیران عامل معمولاً تنها هستند و فشار سنگینی بر شانه ایشان است. در واقع سختی کارهای سخت در این است که هیچ پاسخ ساده یا نسخه آمادهای برایشان وجود ندارد. سخت هستند زیرا احساسات را به جنگ منطق فرا میخوانند. سخت هستند چون پاسخشان را نمیدانید.
اما خبر خوب اینکه اگر مدیرعامل یا بنیانگذار هستید و هنگام انجام دادن برخی امور احساس ناشیگری و بیکفایتی میکنید و معتقدید وقتی شرکتتان به صد یا هزار نفر برسد، به هیچوجه قادر به ادامه نخواهید بود، به باشگاه ما خوش آمدید! درست مثل تمام مدیرعاملهای دیگر همینگونه ساخته میشوید، فرآیند همین است.