وزن | 360 گرم |
---|---|
عنوان انگلیسی کتاب |
Leaders Eat Last: Why Some Teams Pull Together and Others Don't |
نویسنده |
سایمون سینک |
مترجم |
الهام نورانی پور |
ویراستار |
مریم توسلی |
مدیر هنری و طراح جلد |
مجید زارع |
تعداد صفحه |
400 |
نوبت چاپ |
پانزدهم |
قطع |
رقعی |
شابک |
978-600-7677-17-9 |
رهبران آخر غذا می خورند
434,000 تومان
نویسنده: سایمون سینک
مترجم: الهام نورانی پور
برای این که رهبر خوبی باشید داشتن مهارت حرفهای کافی نیست. بلکه ارزش واقعی رهبر در مقدم دانستن نیاز دیگران به نیاز خود است. رهبران بزرگ برای افرادشان ارزش قائلاند و از منافع شخصی خود صرف نظر میکنند. همانطور که سایمون سینک در کتاب «رهبران آخر غذا میخورند» اشاره میکند، سازمانی که به افرادش اهمیت میدهد، در بلندمدت موفق میشوند.
زمانی که رهبران در زیردستان خود انگیزه ایجاد میکنند، آنها هم به آیندهای بهتر امیدوار میشوند، وقت بیشتری برای یادگیری میگذارند و بهرهوری بیشتری دارند.
کتاب رهبران آخر غذا میخورند به زبانی ساده، ویژگیهای رهبران موفق و نقش آنها در موفقیت سازمان و جامعه را بیان میکند. سایمون سینک به دنبال آموزش و پرورش رهبران اثرگذار در سازمانها است. او در این کتاب نکاتی دربارهی مدیریت و رهبری ارائه میکند. همچنین مثالهایی از شرکتهای مطرح دنیا و رهبران آنها بیان میکند.
دانلود PDF صفحاتی از کتاب رهبران آخر غذا میخورند (شامل فهرست)
موجود
محمدمهدی رحیمی –
خوب
رحیم عین الهی –
نقد کتاب (نظر شخصی): نگاه نویسنده به مفهوم مدیریت همه جانبه نبوده و در یک محدود کوچکی بیان شده است و به شخصه با تمامی محتوای کتاب اتفاق نظر ندارم و ایرادات علمی را در کتاب می توان مشاهده کرد. درباره ترجمه کتاب هم بسیار روان و شیوا بوده که خانم #الهام_نورانی_پور تلاش فراوانی برای برگردان آن انجام داده اند و قابل ستودنی است.
حمید امامی –
کتابهای انتشارات شما فوق العاده است.
سید مجید رضویان –
افتخارم این است که در پی تفکری هستم که سال ها پیش چنین اصول انسانی را اجرا کرده است
نامه 45 نهلج البلاغه
“من نفس خود را با پرهيزكارى مى پرورانم، تا در روز قيامت كه هراسناك ترين روزهاست در أمان، و در لغزشگاه هاى آن ثابت قدم باشد.
من اگر مى خواستم، مى توانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافته هاى ابريشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد كه طعامهاى لذيذ بر گزينم، در حالى كه در «حجاز» يا «يمامه» كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و يا هرگز شكمى سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم شكم هايى كه از گرسنگى به پشت چسبيده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفت: «اين درد تو را بس كه شب را با شكم سير بخوابى و در اطراف تو شكم هايى گرسنه و به پشت چسبيده باشند».
آيا به همين رضايت دهم كه مرا امير المؤمنين عليه السلام خوانند و در تلخى هاى روزگار با مردم شريك نباشم و در سختى هاى زندگى الگوى آنان نگردم؟”