ساتیا نادلا بعد از بیل گیتس و استیو بالمر به عنوان سومین مدیرعامل مایکروسافت انتخاب شد. او در شرایطی مدیرعامل شد که مایکروسافت حال و روز خوبی نداشت و از رقبایش در بازار جامانده بود. نادلا با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرد تا توانست دوباره این شرکت را به مسیر خودش برگرداند.
علیرغم تلاشهای نادلا، بر اساس نظرسنجی که درسال 2022 دربارهی تحسین شدهترین شرکتهای جهان توسط فورچون انجام شد نادلا برای ششمین سال متوالی به عنوان «دست کم گرفته شدهترین» مدیرعامل انتخاب شد. نادلا از سال 2017 در راس این لیست قرار دارد.
در این مقاله با کمک مطالب کتاب «از نو» سعی کردیم به طور خلاصه به گوشهای از دستاوردهای ساتیا نادلا اشاره کنیم. کتاب «از نو» مروری است بر زندگینامۀ شخصی و حرفهای ساتیا نادلا به قلم خودش که توسط انتشارات آریاناقم ترجمه و منتشر شده است.
از کودکی تا جوانی ساتیا نادلا چه گذشت؟
معمولا مطالعۀ زندگینامۀ افراد موفق ما را با یک مسیر و الگوی فکری آشنا میکند که در سراسر زندگی آنها جریان داشته است. به همین دلیل در ادامه ابتدا بخشهایی از کودکی تا جوانی ساتیا نادلا را که تاثیر مهمی در شکلگیری شخصیت او، آنچه امروز هست، جایگاهی که امروز دارد و عنوانی که با آن شناخته میشود گذاشته است را به طور خلاصه مرور میکنیم.
دوران کودکی
ساتیا نادلا در 19 آگوست سال 1967 در حیدرآباد هند متولد شد.
مادرش محقق زبان سانسکریت و پدرش کارمند دولت با آموختههای مارکسیستی بود. ساتیا نادلا در مورد پدر و مادرش اینطور میگوید:«در حالیکه چیزهای بسیار زیادی از پدرم آموختم، از جمله کنجکاویهای متفکرانه و عشق به تاریخ، اما من همواره پسر مادرم بودم. او خیلی توجه میکرد که من انسان شاد و با اعتماد به نفسی باشم، در لحظه زندگی کنم و تاسف گذشته را نخورم… مادرم نیرویی ثابتقدم و ثباتبخش در زندگیام بود و پدرم فردی پرجذبه بود»
به دلیل اشتغال پدرش در خدمات اداری هند که همزمان بود با دوران کودکی نادلا، مدام از محلی به محل دیگر نقل مکان میکردند که فرصت خوبی برای پرسه زدن او در مناطق مختلف هند بود.
نادلا در شش سالگی خواهر پنجماههاش را از دست داد و این موضوع تاثیر عمیقی بر او و خانوادهاش گذاشت. مادر نادلا بعد از این حادثه پیشهی معلمی را رها کرد.
دوران نوجوانی
رؤیای ساتیا نادلا در آن سن و سال، ورزش کریکت بود. اما پدرش که برای او جاهطلبی فکری میخواست عکس کارل مارکس را به دیوار اتاق او میچسباند و مادرش که برایش زندگی شادی میخواست عکس الهه هندی فراوانی و خشنودی را به دیوار اتاق نادلا میزد؛ درحالیکه خود او میخواست که عکسی از اسطورهی هندی بازی کریکت روی دیوار اتاقش باشد.
نادلا مدارس مختلفی را در نقلمکانهای دائمیشان تجربه کرد که هر کدام تاثیر خود را بر او گذاشتند. نادلا میگوید:«این جابهجاییها کمکم کردند تا با شرایط جدید سریعا تطبیق پیدا کنم.»
در پانزده سالگی، نقل مکانهای خانوادهی نادلا به پایان رسید و او وارد مدرسهی دولتی حیدرآباد شد که از سراسر هند دانشآموز میگرفت. کل مدرسه چند فرهنگی بود: مسلمانها، هندوها، مسیحیان و سیکها؛ همه با هم زندگی و تحصیل میکردند. در این مدرسه هم فرزندان خواص جامعه حضور داشتند و هم بچههای قبیلهها که با بورس تحصیلی آمده بودند. پسر وزیر در کنار فرزند بازیگرد بالیوود پشت یک نیمکت مینشستند. در خوابگاه بچههایی از هر قشر اقتصادی هند حضور داشتند.
رویای نادلا تا کلاس دوازدهم رفتن به کالجی کوچک، بازی در تیم کریکت حیدرآباد و در نهایت کار در یک بانک بود. در حقیقت هرگز حتی به ذهنش هم خطور نکرده بود که بخواهد مهندس شود و به کشوری غربی برود. هر چند مادرش از این برنامه حمایت میکرد اما پدرش به او میگفت:«ببین، تو باید از حیدرآباد بزنی بیرون. وگرنه خودت را تباه میکنی.»
وقتی پانزده ساله بود پدرش یک رایانهی زداکس اسپکتروم(ZX Spectrum) برایش خرید. این کامپیوتر الهامبخش او در تفکر دربارهی نرمافزارها، مهندسی و حتی ایدهی فراگیرکردن فناوریهای رایانهای شخصی بود.
رشته و دانشگاه
هر چند نادلا در آزمون ورودی مؤسسات فناوری هند رد شد و به این شکل پدرش را حیرتزده کرد اما توانست در دو رشتهی مهندسی موسسهی فناوری بیرلا و مهندسی برق موسسهی فناوری مانیپال قبول شود. نادلا رشته برق را انتخاب کرد تصمیمی که او را در راهی قرار داد که نهایتا به سیلیکون ولی و مایکروسافت منتهی شد.
پس از فارغالتحصیلی در مهندسی برق، ویزای دانشجوییاش را گرفت. سپس از بین دو گزینهی ماندن در هند و گرفتن مدرک کارشناسی ارشد مهندسی صنایع یا رفتن به دانشگاه ویسکانسین در میلواکی برای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد برق گزینهی دوم را انتخاب کرد. بنابراین در سال 1988 و در بیستویک سالگی از دهلی نو به به سمت شیکاگو پرواز کرد و زندگیاش در آمریکا آغاز شد.
پایاننامهی کارشناسی ارشد او دربارهی این بود که چطور میتوان مسئلهای را حل کرد که دارای جوابهای نامتناهی است که همگی سریع و خوباند اما همیشه مطلوب نیستند.
اولین شغل
در سال 1990، میلواکی را به مقصد سیلیکونولی ترک کرد تا نخستین شغلش را در «سان مایکروسیستمز»(Sun Microsystems) آغاز کند. سان مایکروسیستمز سرآمد ایستگاههای کاری (workstations) بود و بازاری بود که مایکروسافت به دقت آن را زیر نظر داشت. همچنین متشکل از مجموعهی شگفتانگیزی از افراد با استعداد بود.
شروع به کار در مایکروسافت
در سال 1992، نادلا باز سر دوراهی قرار گرفت. تحصیل در رشتهی مدیریت ارشد کسبوکار یا قبول پیشنهاد کار در مایکروسافت. او تصمیم گرفت هر دو را انجام بدهد. بنابراین در بیست و پنج سالگی در مایکروسافت استخدام شد تا مبلغ ویندوز ان تی باشد و همزمان به طور نیمه وقت به تحصیل در دانشگاه مشغول شد.
زندگی شخصی ساتیا نادلا(ازدواج ، علایق، فرزندان و… )
زندگینامۀ شخصی ساتیا نادلا به اندازۀ زندگینامۀ حرفهای او پرفراز و نشیب است و به همان اندازه در طرز فکر و تصمیماتی که بعدها در مسیر شغلیاش گرفت تاثیر گذاشته است.
ازدواج با آنو
در سال 1992 هرچند ذهن ساتیا نادلا به طور کامل در آمریکا مشغول کار بود اما دلش بسیار دورتر و در هند بود. به همین دلیل درست پیش از پیوستن نادلا به مایکروسافت او به هند سفر کرد تا با آنو ازدواج کند. نادلا و آنو در دوران کودکی همبازی هم بودند و به یک مدرسه و دانشگاه میرفتند. آنو دانشجوی معماری در دانشگاه مانیپال بود. نادلا میگوید:«خانوادههایمان یک شب شام دور هم جمع شدند و آن شب، بیش از هر زمانی، متقاعد شدم که آنو همانی بود که من میخواستم. ما ارزشهای مشابه و چشماندازی مشابه به جهان داشتیم و برای آیندهی مشابهی رؤیا میبافتیم.» به این ترتیب نادلا و آنو در دسامبر سال 1992 با هم ازدواج کردند.
فرزندان ساتیا نادلا
در سال 1996 آنو و نادلا برای تولد اولین فرزندشان آماده میشدند که یک اتفاق ناگهانی در هفتهی سی و ششم بارداری باعث شد آنها فورا به اورژانس مراجعه کنند. زین، پسر نادلا و آنو همان شب به دنیا آمد و به بیمارستان کودکان منتقل شد تا در بخش مراقبتهای ویژهی نوزادان بستری شود. کمکم آنو و نادلا متوجه شدند که پسرشان به دلیل فلج مغزی شدید به آنها وابسته خواهد بود و به صندلی چرخدار نیاز خواهد داشت. هر چند آنو و نادلا علاوهبر زین، دارای دو دختر هم هستند اما بیماری زین تاْثیر زیادی بر نادلا گذاشت.
ساتیا نادلا میگوید: «تجربهی حاصل از زندگی کمکم کرده تا در قبال مجموعهی رو به رشدی از مردم، احساس همدلی فزایندهای در خود ایجاد کنم. من با افراد معلول همدلی دارم. با افرادی که در تقلا برای تاٌمین مخارج زندگیاند همدلی دارم. با صاحبان کسبوکارهای کوچک که برای موفقیت تلاش میکنند همدلی دارم. با هر فردی که به خاطر رنگ پوستش، اعتقاداتش یا علایقش، مورد خشونت و نفرت قرار گرفته همدلی دارم. واقعاٌ مشتاق آنم که همدلی را در قلب هر هدفی که تعقیب میکنم قرار دهم_از محصولاتی که روانهی بازار میکنیم، تا بازارهای جدیدی که واردشان میشویم، تا کارکنان و شرکایی که با آنها کار میکنیم.»
مرگ فرزند
زین برای ادامهی زندگی به مراقبتهای پزشکی ویژهای نیاز داشت و این موضوع باعث مراجعهی متعدد آنها به بیمارستان کودکان میشد. طی یکی از همین مراجعات به بخش مراقبتهای ویژه، نادلا هنگامی که به اطراف اتاق زین نگاه میکرد اتاقی که پر از صدا و بوق آرام فناوری پزشکی بود متوجه شد که چگونه بسیاری از دستگاهها بر روی ویندوز اجرا میشوند. نادلا متوجه شد که چطور تیم مایکروسافت کسبوکارها را ارتقا دادهاند به طوری که برای یک پسر جوان معلول امکان بهتر زندگی کردن را فراهم کرده است.
نادلا میگوید:«وضعیت پسرم مستلزم این است که روزانه از همان اشتیاقی بهره ببرم که از والدینم برای ایدهها و همدلی آموختهام. و این کار را هم در خانه و هم در محل کارم انجام میدهم… پدری همدل بودن و پرورش میل درونی به کشف آنچه در عمق و روح افراد است مرا رهبر بهتری میکند. اما این غیر ممکن است که رهبر همدل در تمام روز در دفترش پشت رایانه نشسته باشد. رهبر همدل باید وارد جهان بیرون شود، مردم را در محل زندگیشان ملاقات کند و ببیند چگونه فناوریای که ایجاد میکند فعالیتهای روزانهی آنها را تحتتاثیر قرار میدهد.» متاٌسفانه در سال 2022 زین درنهایت بعد از مبارزهی طولانی با بیماری فلج مغزی در سن 26سالگی درگذشت.
ورزش مورد علاقه
آنطور که نادلا میگوید او دیوانهی کریکت است و مهم نیست که کجاست چون همیشه این بازی در پس ذهن او جا دارد. او دربارهی این ورزش میگوید:«در آنجا در آن زمینها، چیزهای زیادی دربارهی خودم آموختم_ پیروزی و شکست در جایگاه توپانداز، توپزن و بازیکن وسط زمین.»
کتاب مورد علاقه
یکی از کتابهای موردعلاقهی نادلا، روح ماشین جدید (The Soul Of a New Machine) اثر «تریسی کیدر» است. این کتاب دربارهی شرکت فناوری به نام دیتا جنرال در دههی 1970 است. نادلا دربارهی این کتاب میگوید:«کیدر در کتاب به ما یاد میدهد که فناوری چیزی بیش از روح جمعی کسانی نیست که آن را ساختند. فناوری جذاب است، اما جذابتر وسواس عمیق طراحان آن است.»
ساتیا نادلا چطور پلههای ترقی را در مایکروسافت طی کرد؟
سال 1992 بود. سهام مایکروسافت تازه شروع به رشد کرده بود هر چند بنیانگذاران آن هنوز میتوانستند بدون این که شناخته شوند در خیابان راه بروند. نادلا در همین سال به تیم مایکروسافت پیوست تا مبلغ ویندوز انتی باشد. مبلغ، اصطلاح مرسوم در فناوری برای کسی است که استاندارد یا محصولی را با موفقیت در جامعه جا بیندازد. کار او این بود که به سراسر آمریکا پرواز کند تا با مشتریان، معمولا با مدیران ارشد فناوری اطلاعات، دیدار کند و آنها را متقاعد کند که سیستم عامل جدید مایکروسافت برای کسبوکارها بهتر از سایر سیستمهای عامل است.
نادلا دربارهی اولین ملاقاتش با استیو بالمر، مدیرعامل آن زمان مایکروسافت میگوید:«کمی پس از پیوستن به مایکروسافت، برای اولین بار با استیو بالمر ملاقات کردم. آمد دم در اتاقم و با یکی از آن بزن قدشهای با حس و حالش، بیرون آمدنم از سان و پیوستنم به مایکروسافت را به من تبریک گفت.»
پس از چند سال کار روی ویندوز انتی، نادلا در مقام مدیر محصول به پروژهای به اسم رمز تایگر سرور پیوست که به نوعی سرویس درخواست فیلم بود که با آمدن اینترنت این ایده منسوخ شد.
ساتیا نادلا در روزهای سخت مایکروسافت
در سال 2008 ابرهای طوفانی بالای سر مایکروسافت جمع شده بودند. محمولههای رایانههای شخصی (PC Shipments)، نیروی حیاتی مالی مایکروسافت، سقوط کرده بودند. در همین حال فروش گوشیهای هوشمند و تبلتهای اپل و گوگل در حال افزایش بود. علاوهبراین آمازون هم بیسروصدا خدمات تحت وب آمازون(Amazon Web Services) را به بازار عرضه کرد که به همین دلیل سالها خود را به عنوان یک پیشرو در خدمات ابری (Cloud) معرفی کرد. همهی این موارد برای مایکروسافت مشکلاتی ایجاد کرد. حتی قبل از بحران مالی سال 2008، سهام مایکروسافت در سراشیبی نزول افتاده بود. در همین زمان بود که بیل گیتس شرکت را ترک کرد تا تمرکز خود را بر بنیاد بیل و ملیندا گیتس معطوف کند.
مسیر شغلی نادلا در مایکروسافت تا قبل از مدیرعامل شدنش
در یکی از همین روزها(سال 2008)، استیو بالمر به نادلا پیشنهاد کرد تا مسئولیت بخش مهندسی کسبوکار جستوجو و تبلیغات آنلاین را برعهده بگیرد. این بخش بعدها با نام بینگ(Bing)، یکی از اولین شرکتهای مایکروسافت که در ابر ساخته شده بود، مجددا به بازار عرضه شد.
نادلا تا پیش از آن هرگز در کسبوکاری که در ارتباط مستقیم با مشتری باشد کار نکرده بود و تلاشهای موتور جستوجوی مایکروسافت یا تلاشهای اولیۀ این شرکت برای ساخت زیرساختهای ابر را پیگیری نکرده بود. به همین علت برای سبک و سنگین کردن این پیشنهاد تصمیم گرفت به ساختمانی برود که تیم مهندسی جستوجوی اینترنتی در آن مستقر بودند.
نادلا در مورد این موضوع میگوید:«میخواستم در راهروها قدم بزنم و ببینم این افراد چه کسانیاند. چگونه میتوانستم با تیمی که از من خواسته شده بود آن را هدایت کنم همدلی کنم؟ حدود ساعت 9 شب بود اما پارکینگ پر بود. احتمال میدادم که تعداد کمی از افراد تنبلی را ببینم که دارند کارهای روزانهی خود را به پایان میرسانند، اما نه تمام تیم را. همه در آنجا پشت میزهایشان مشغول کار بودند و غذاهای حاضری میخوردند. من با کسی صحبت نکردم اما آنچه مشاهده کردم موجب تعجبم شد؛ چه چیزی باعث میشود مردم این چنین کار کنند؟ مشاهدهی تیم در آن شب، تعهد و فداکاریشان باعث شد تا تصمیم خود را بگیرم. به استیو گفتم: خب من هستم.» در آن زمان نادلا نمیدانست که این کار میتواند زمینهساز اثبات او برای رهبری آیندهی شرکت باشد.
نادلا متوجه شد که در مهندسی جستوجو خیلی دیر شروع کردهاند و در عین حال باید محصولی را عرضه کنند که بتواند با گوگل رقابت کند. به همین دلیل او آستینهایش را بالا زد تا با مدیرانی از فیسبوک، آمازون، یاهو و اپل برای توسعۀ موتور جستوجوی جدید مایکروسافت ملاقات کند.
نادلا میخواست در طول این ملاقاتها هم معاملاتی را ترتیب بدهد و هم میخواست بداند که این شرکتها چطور محصولاتشان را مهندسی میکنند تا بهروز بمانند. در طی این همکاریها و با گذشت زمان، یاهو، بینگ را در موتور جستوجوی خود ادغام کرد و این دو شرکت با هم توانستند یک چهارم از همۀ جستوجوی ایالات متحده را پشتیبانی کنند. موتور جستوجویی که بسیاری گفته بودند باید در روزهای نخستین تلاشش شکست میخورد، همچنان در کسب افزایش سهم بازار حضور داشت و امروز کسبوکار چند میلیارد دلاری برای مایکروسافت است.
نادلا و ماموریت جدیدش در مایکروسافت
بعد از موفقیت او در این بخش، بار دیگر بالمر به او پیشنهاد کرد که این بار مقر سرور و ابزارهای کسبوکار مایکروسافت را رهبری کند که امروزه در ابر و شرکتهای تجاری مایکروسافت ادغام شده است. در آن زمان که بالمر این موقعیت شغلی را به نادلا پیشنهاد داد مایکروسافت، انقلاب صنعت تلفن همراه را به طور کلی از دست داده بود اما نمیخواست ابر را هم از دست بدهد.
نادلا میگوید:«من سه سال یعنی از سال 2008 تا 2011 را به یادگیری ابر گذراندم ـزیرساختها، عملیات و اقتصاد آن را آزمایش کردم ـ اما به منزلۀ کاربر، نه به منزلۀ ارائهدهندۀ ابر. این تجربه من را قادر ساخت تا در نقش جدید خود با سرعت بیشتری پیش بروم.» هرچند غیر از به دست آوردن دانش لازم در زمینۀ ابر مشکلات بیشتری هم بر سر راه نادلا بود. به طور مثال سازمان عمیقا در اهمیت کسبوکار ابر اختلافنظر داشت و تنش مداومی بین گروهها وجود داشت. از طرفی مایکروسافت برای گسترش ابعاد کسبوکار ابر، نه تنها نیاز به ساخت فناوری مناسب داشت بلکه نیاز به راهاندازی خدماتی داشت که در عالیترین سطح نیازهای برخی از بزرگترین مشتریان جهانی را برآورده کنند.
با وجود تمام این مشکلات اقداماتی که نادلا انجام داد باعث شد تا مایکروسافت در مسیر دستیابی به درآمد 20 میلیارد دلاری از کسبوکار ابری قرار بگیرد. برگزاری جلساتی جداگانه با هر یک از اعضای تیم رهبری مقر سرور و ابزارهای کسبوکار مایکروسافت و جلسه با مشتریان برای آگاهی از نیازهای آنها و استفاده از این اطلاعات برای نوآوری محصول برخی از این اقدامات نادلا بودند.
و نهایتا صبح روز 4 فوریۀ 2014، نادلا بعد از بیش از بیست سال تجربه در داخل شرکت مایکروسافت برای اولینبار به طور رسمی به عنوان مدیرعامل این شرکت معرفی شد.
ساتیا نادلا در چه شرایطی مدیرعامل مایکروسافت شد؟
در فوریۀ سال2014 فروش رایانههای مایکروسافت کاهش یافته بود، محبوبیت ویندوز 8 که چند ماه پیش روانۀ بازار شده بود، در حال سقوط بود. در همین حال سیستمهای عامل اندروید و اپل در حال اوجگیری بودند، که انعکاسدهندۀ انفجار گوشیهای هوشمندی بود که مایکروسافت نتوانسته بود در آن موفق شود و به سختی توانسته بودند در این بازار حضور داشته باشد. در نتیجه، سهام مایکروسافت، که مدتها سرمایهگذاری ایمن و پربازده بود، برای سالها در حال در جا زدن بود. در درون سازمان هم داستان همانقدر ترسناک بود.
نادلا میگوید:«در آن سال، نظرسنجی سالانه از کارکنانمان نشان داد که بیشتر کارکنان فکر نمیکردند که در مسیر درست پیش میرویم و تواناییمان برای نوآوری را زیر سوال بردند…شرکت بیمار بود. کارکنان خسته بودند. آنها ناامید بودند. علیرغم داشتن برنامههای بزرگ و ایدههای درخشان، از شکست و عقب ماندن خسته شده بودند. با رویاهای بزرگ به مایکروسافت آمدند، اما احساس میکردند آنچه انجام میدهند فقط تعامل با مدیران ارشد، اجرای پروسههای مالیاتی و حضور و بحث در جلسات است. آنها معتقد بودند که فقط یک نفر از بیرون میتواند شرکت را در مسیر درست قرار بدهد. هیچ یک از نامهای موجود در لیست نامزدهای احتمالی مدیرعاملی، از جمله من، آنها را به وجد نمیآورد.»
زمانی که نادلا مدیرعامل شد مایکروسافت از بسیاری جهات موفق بود، اما در بسیاری از موارد دیگر عقب مانده بود. در جستوجوی اینترنتی عقب بود و در صنعت بازی، نیاز به رشد دوباره داشت. نیازمند ایجاد همدلی عمیقتری با مشتریان و نیازهای ناگفته و برآورده نشدهشان بود. وقت آن رسیده بود که نادلا و تیمش برای حرکتی نو دست به کار شوند.
ساتیا نادلا و روح تازهای که در مایکروسافت دمید
نادلا میگوید:«استیو بالمر بیشتر از هر کسی میدانست که این شرکت مجبور به تغییر است و با خود از گذشتگی از نقش خود در مقام مدیرعامل شرکت خارج شد تا اطمینان حاصل کند که تغییر عمیقی رخ خواهد داد. به منزلۀ عضوی از حلقۀ درونی سیستم، به من گفته شد که از نو شروع کنم، مرورگر را تازه کنم و صفحۀ جدیدی بارگزاری کنم.»
در سال 1992 نادلا به مایکروسافت پیوست، چون میخواست در شرکتی کار کند که مملو از کسانی باشد که اعتقاد دارند ماموریتشان تغییر جهان است. مایکروسافت انقلابی در رایانههای شخصی رقم زد اما در گذر زمان بوروکراسی داشت جای نوآوری را میگرفت. کار تیمی داشت جای خود را به رقابتهای مخرب داخلی میداد. در یک کلام مایکروسافت داشت عقب میافتاد.
ریشههای مایکروسافت و فلسفۀ وجود آن فراگیر کردن استفاده از رایانه بود، یعنی هدفش این بود که همگان به آن دسترسی داشته باشند. «روی هر میز کار و در هر خانه یک رایانه» ماموریت آغازین این شرکت بود. این چیزی بود که فرهنگ مایکروسافت را تعریف میکرد، اما اکنون شرایط خیلی تغییر کرده است. امروز، بر روی اکثر میزهای کار و در اکثر خانهها رایانه هست و اکثر مردم تلفن همراه هوشمند دارند.
بنابراین زمانی که در فوریۀ 2014 نادلا به عنوان سومین مدیرعامل مایکروسافت معرفی شد، به کارکنان گفت که بازسازی فرهنگ شرکت بالاترین اولویتش است. به آنها اعلام کرد که عزمش را جزم کرده که موانع پیشروی نوآوری را از میان بردارد تا بتوانند به موقعیتی بازگردند که آرمان همۀ آنها بود و به آن دلیل به مایکروسافت پیوسته بودند یعنی تاثیرگذاری بر جهان.
نادلا میگوید:«در آن روز سرد فوریۀ2014 که هیئت مدیرۀ مایکروسافت مرا مدیرعامل اعلام کرد، فرهنگ شرکت را سرلوحۀ کار خودم قرار دادم. اعلام کردم که باید روح مایکروسافت، یعنی دلیل بودنمان، را دوباره کشف کنیم.»
او در بخشی از سخرانیاش گفت: صنعت ما به سنت احترام نمیگذارد. چیزی که به آن احترام میگذارد نوآوری است. اگر در آن روز فقط یک موضوع بود که میخواستم بر آن تاکید کنم، آن لزوم این بود که اگر مایکروسافت از بین برود دنیا چه چیزی را از دست خواهد داد. ما باید به خودمان دربارۀ این پاسخگو باشیم که ماهیت شرکت چیست و چرا ما وجود داریم. به آنها گفتم وقت آن رسیده است تا روحمان را دوباره کشف کنیم _آن چیزی که باعث منحصر به فرد بودن ما میشود. نادلا تیم مایکروسافت را تشویق کرد تا به جای رایانۀ شخصی یا حتی تلفن همراه در فناوری سیار و ابر سردمدار شود. بازشناسی روح مایکروسافت، تعریف مجدد ماموریت این شرکت و تعیین جاهطلبیهای تجاری از اولویتهای نادلا در آغاز دوران مدیریتش بود.
چرا ساتیا نادلا کتاب «از نو» را نوشت؟
نادلا میگوید:«در واقع، من به این کتاب به چشم مجموعهای از اندیشههای مدیرعاملی در میانۀ تحول نگاه میکنم در مقام کسی که هم پیشبرندۀ تحول یک شرکت و هم مبدع فناوریهای تحولآفرین است، هدفم این بود که این تجارب را همزمان با این تحولات به اشتراک بگذارم تا اینکه سالها بعد برگردم و به آنها بپردازم.»
شما در این کتاب سه داستان متمایز را دنبال خواهید کرد:
بخش نخست، که به سفر نادلا از هند به امریکا و از آن جا به سیلیکونولی و مایکروسافت اشاره میکند.
در قسمت دوم به این میپردازد که چطور نادلا توانست پس از بیل گیتس و استیو بالمر به عنوان مدیرعامل مایکروسافت انتخاب شود.
در بخش سوم و نهایی، به موضوع داغ انقلاب صنعتی چهارم میپردازد و سعی میکند به این سوالات پاسخ بدهد: انسان در انقلاب صنعتی چهارم چه نقشی خواهد داشت؟ آیا نابرابری حل میشود یا بدتر خواهد شد؟ از دست دولتها چه کمکی برمیآید؟ نقش شرکتهای چند ملیتی و رهبران آنها چیست؟ و …
جمع بندی
هر شخص، سازمان و حتی جامعه در نهایت به نقطهای میرسد که باید نو شدن را تجربه کند: در راه نیل به هدف خود، آن را انگیزهبخشتر کند، آن را بازآفرینی کند، در آن بازنگری کند، و آن را مورد بازاندیشی قرار دهد. چه خوب میشد اگر این کار به سادگی فشردن دکمۀ کوچک(refresh) بر روی مرورگرمان بود.اما مسیر نوآوری و تغییر سخت و پرریسک است به خصوص برای کسبوکارهای بزرگ. اما اگر این نو شدن به درستی انجام شود، نتیجۀ حاصل از آن میتواند به نفع سازمان باشد.
در این مقاله نگاهی انداختیم به زندگی شخصی و حرفهای نادلا، تحصیلات، مسیر شغلی او و تغییراتی که ساتیا نادلا بعد از انتخابش به عنوان مدیرعامل مایکروسافت در این شرکت ایجاد کرد. هر چند به قول خود نادلا «هیچ رهبری، هیچ گروهی و هیچ مدیر اجراییای به تنهایی قهرمان بازآفرینی مایکروسافت نخواهد بود. اگر قرار است بازآفرینیای درکار باشد، این امر همۀ ما و تمام وجود تکتک ما را میطلبد. به بار نشستن تحول فرهنگی آهسته و دشوار است.»
نوشتهٔ محدثه خانی